اخلاق الطبیب
انواع علل:
انواع بیماری های ایجاد شده به سه شرط هستند
- علت خوب شدن آن واجب است و حتما خوب میشوند
- علت خوب شدن آنها جایز است.
- علت خوب شدن آن محال است
1)اما آن که علت خوب شدن آن واجب است مثل تب روزانه و در بسیاری بیماریها و سردرد در اثر تابش آفتاب 2) اما آنکه خوب شدن آن جایز است مثل تب در اثر عقدیه انسان با بدن قوی اما تب از جنس تب های بد و خبیث نباشد و درمان آن با برطرف کردن علت آن است و اگر علت را معالجه نکردید، باعث زیاد شدن تب میشود و گاهی زیاد هم نمیشود اما خوب هم نمی شود مثل سرطان و جذام و برص، در این صورت طبیب سرافکنده و ملوم میشود پس اگر علاج امکان داشته باشد مدت معالجه طولانی و اگر علاج امکان نداشته باشد طبیب از آن عجز می کند.
حفظ اسرار در طب: بدان ای پسرم که سزاوار است برای طبیب که با مردم مهربان باشد و موقعی که آنها نیستند حافظ اسرار آنها باشد و اسرار آنها را بپوشاند و نیز اسرار پرستارش را، چه بسا معرض بعضی مردم را که بپوشانید حتی جزء مردم خواص باشد مثل پدر و مادر و فرزندش، به درستی که پوشاندن برای خواص و افشا کردن برای طبیب ضرورت است.
و اگر از زنان یا کنیزک یا غلامانشان بیمار باشند در معالجه واجب است که چشمانش را ببندد و جز موضع بیماریی به جای دیگر نگاه نکند همانطور که جالینوس گفته:
« بر طبیب است که برای خدا مخلص باشد و چشمانش را ببندد از زنانی که زیبایند و دوری کند از لمس از بدنهایشان و چون بخواهد آنها را معالجه کند که موضع علاج او است باید چشم خود را ازسایر بدن بیمار دور کند» و جالینوس گفته:
« و من دیدم کسی از آنچه گفتم روی گرداند، پس در چشم مردم بزرگ و ورد خاص و عام شد و دیدم کسی که بین زنان زیاد می رفت، پس حرف مردم برای او زیاد شد و از او دوری کردند و حرام کردند ورود او را بر شاه و خواص و عوام»
پس بر طبیب است که حذر کند بر این امور همانطور که دیگران حذر می کنند
آنچه بر بیمار واجب است مثل پزشک: شایسته است برای کسی که برای خودش طبیب می گیرد از شاه و بزرگان و اهل بازار که قلب خود را با کلام لطیف وی پاک کند و او را در مجالس خود از همه خدمتکاران و غیره، او را بالاتر نشاند، چون خدمه و دیگران به جسم او خدمت میکنند و طبیب به روح او خدمت میکند.
و من آن روز در مجلس یکی از شاهان نشسته بودم و او برای خودش طبیب اختصاصی داشت، چون طبیب بر ما وارد شد، پادشاه و خشم گرفت و گفت: « ترا فلان حاجب دعوت کرد که خانهاش بروی اما جوابش ندادی»
طبیب گفت: « خدا پادشاه را مدد کند که سالمان نیز طبیب روند ولی جز پادشاه نمیخواهند آنها نزد طبیب حاضر شوند» پادشاه گفت: « تو اینگونه بودی قبل از آنکه تو را به خدمت خودمان درآوریم»
طبیب جوابی داد که اعجاب شاه و حاضرین در را آورد و گفت: « خدا ملک را یاری فرماید فکر میکردم که خدمت به او باعث زیاد شدن در مقام و عظمت قدرم می شود نه پستی و گمنامی من» پادشاه فهمید و از او عذر خواست اکرامش کرد و از او تهمت را خلع کرد و هر کس دور پادشاه بود به طبیب مهربانی میکرد.
چون بسیاری از نزدیکان و خدمتکاران پادشاه به مرض و مرگ پادشاه و شادمان بودند به خاطر طمعی که به ارث مال داشتند جز طبیب که در حفظ سلامتی او کوشا بود و به دوام سلامتی او شاد بود.
و چیزی بدتر از این نیست که در قلب کسی بیماری خدمت گیرنده را بخواهند و در قلب طبیب بدتر از این نیست که مخدوم او بیمار باشد، چون او می خواهد که علت آن را در کوتاهترین مدت دفع کند و بهترین علاج را دریابد و اگر این ممکن نشد، علل بیماریی چهار درجه دارد1) ابتداء بیماریی 2) زمانی که شدت مییابد 3) انتهای بیماری 4) بهبودی
و اگر خدمت گیرنده نفس خود را به طبیب نیکو سپارد، آن طبیب در حفظ سلامتی و مداوای بیماریی وی موفق است حکیم بقراط راست گفت:« طبیب کار میکند قبل از آنکه به وی احتیاط شود، عمل او ماهرانه است برای کسی که او را دوست دارد»
نهی طبیب از منکر: بدان ای پسرم، عدهای از پزشکان بر مردم تکبر می کنند به خصوص اگر پادشاه یا رئیس هم باشند حکیم جالینوس گفته:
«دیدم طبیبانی که چون بر شاهی وارد می شوند، بر عامه مردم تکبر می کنند و علاج آنها را بر خود حرام میکنند و گفتار خود را برای آنها غلیظ و درشت می کند در چهره های خود اخم می کنند پس این فرد محروم منقوص است.»
پس حکیم جالینوس به ضد این خصلت یعنی خلوص و افتادگی، دعوت می کند و مردم را بر آن برمیانگیزد.
وجوب علاج فقرا:
لازم است برای طبیب که فقرا را معالجه کند همانطور که اغنیاء را و بر ما نیز واجب است که سنت را اجرا کنیم همانطور که سنت حکیم آنگونه است.
نهی طبیب از عجب: دیدم پزشکانی که چون بیماریی شدیدی را معالجه میکنند و با دست های خود بهبود میدهند، عجب و خودبینی او را میگیرد و کلام او مثل جبارین میشود و اگر چنین نمیشد و او بیمار موفق نمیشد و بیماری اش از بین نمی رفت و جالینوس این را نهی کرد و از عجب نهی نموده.
توکل طبیب بر خدای بزرگ: و باید طبیب بر خداوند علاج خود را توکل کند و از او توقع بهبودی داشته باشد و نیروی کار خود را به حساب نیاورد و در همۀ امور به خدا اعتماد کند.
اگر چنین نکند و به نفس و کار خود نظر کند خدا بهبودی را برای بیمارش حرام میکند و شایسته است که هر روز بر بیمار وارد شود و نزد وی نشیند و نبض او را بگیرد و اگر با دست خود به تو اشاره کرد، در این هنگام بهترین وقت است که دست او را بگیرند.
نهی از کثرت کلام: دور باش از زیادی کلام در مجلس طبی مگر تو به آن آغاز کرده باشی و تذکر مده بر غذایی که این غذا برای آن عضو بد است یا باعث تهییج فلان بیماریی میشود و اگر او خلط بد غلیظ داشته باشد، به مقداری که لازم است توصیه بده مثل جمع چند غذا ماهی و ماست یا پنیر و تخم که در یک وقت واحد اجازه مصرف با هم وجود ندارد .
و لازم است کمیت غذای او را هر روز بدانی و کیفیت پخت آن را در کمی و زیادی که این را اگر بدانی غذا و نوشیدنی های او را به خواب و بیداریش و فراغت و مشغولیات و سایر احوال او را از جنسی و غیره در علاج بیماریی باعث کاهش خطای پزشک می شود و لازم است که هر روز بوی امر کنی که غذایی که میدانی برایش اصلاح است بدهی تا بخورد و درشب تا ضرری که از آن انتظار داری، دفع شود.
و احساس پری می کند با آنچه که اشتها دارد، چون غذایی که اشتهاء آور است برای افراد سال موافق است ولی بیماران به آن اشتهایی ندارند و اگر خواست باید مقدار نوشیدنی و کیفیت و مقدارش و ترتیب خوردن آن حساب شود.
و نیز دور باش از اینکه پادشاهان و کسانی که عقل ندارند و کودکان و زنان را به چیزی که با آن اشتهاء دارند، حرام کنی، بلکه از زیاد خوردن آن، آنها را نهی کن چون زیادی آن باعث ضرر به بیمار میشود و دفع ضرر غذایی یک قسمت اعظم در حفظ سلامتی است.
استخدام دواء:
لازم است برای تو که از نوشیدنی یا دارو به مقدار معین به بیمار، بخورانی که این از تهمت تو را دور میکند و به اطمینان تو را نزدیک می کند و نیز باعث اعتماد به تو می شود و امور را به تو وا می گذارند ولی این در هر وقتی لازم نیست بلکه اگر تو متولی امر آن دارویی، دقت کن اما اگر کسی دیگر متولی جوشانده و نوشیدنیهای بیمار بود، بر تو واجب نیست.
و من روزی در مجلس بودم که بزرگان آنجا بودند و طبیب شربتی داد و ترشرویی کرد و بعضی ندیمان گفتند: « چرا تو خود از آن نخوردی؟ » طبیب گفت: « هر نوشیدنی یا دارویی که در مجلس حاضر است اگر از آن من بچشم، من از تلف شدگان خواهم شد» صاحب مجلس گفت: « درست گفتی و امرکرد کلیدهای مخازن دارو ونوشیدنی ها را به وی دهند»
نهی عن ذکر سموم: بر تو باد که دور باشی از ذکر سموم کشنده در جلو شاه یا بازاری و بگویی که من آن را می شناسم یا من واقف به ضرر و نفع آن هستم، آن وقت تو را از صنعت طب عزل می کنند. و نیازی نیست که از آنها ذکر کنی یا مصرف کنی و ترک ذکر آنها بهتر از گفتن آنها است و اگر از تو بپرسند جواب آنها را مده و خود را از آنها نجات ده.
وجوب تقرب الطبیب: واجب است بر کسی که طبیب را استخدام میکند که خود را به وی نزدیک کند و با او مثل افراد خاص صحبت کند و نیازی نیست که بین او و طبیب سفیری باشد، چه بسا برای انسان بیماری ایجاد می شود که انسان حیا می کند و نیاز است که طبیب امر به علاج آن چه می کند که ذکر آن را کراهت دارند مثل شیاف وحقنه.
پس اگر طبیب بیمار نزدیک نباشد، جلال و حشمت یا ترس از عدم علاج آن باعث تلف شدن نفس بیمار می گردد همان طور که من شنیدم که شاهی بیمار شد به قولنج و طبیب نیاز داشت که وی را حقنه کند و شاه از آن چیزی نشنیده بود و از علما هم ندیده بود، چون طبیب اشاره کرد که آن را استعمال کند و آن را برای ملک وصف کرد، شاه به کم عقلی و جهل طبیب شک کرد و او را خفیف کرد و از علاج او سر باز زد و به وی درشتی کرد و گفت: « چگونه آن راکه تو وصف کردی انجام دهم» چون طبیب بر جان خود ترسید، گفت: « خدا شاه را کمک کند» شاه گفت: « آیا در آن برایم نفعی است» پزشک گفت: « آن نافع است» اما علاجش را ترک کرد و شاه از آن مرض مرد.
و حکایت کرده اند که اگر این طبیب حقنه کرده بود، نجات می یافت و اگر نزدیکی پزشک و بیمار نباشد که کلام را راحت گوید و می ترسد و علاج را ترک میکند و گاهی باعث هلاکت او می شود.
نهی طبیب از مست کننده ها:
بدورباش از نوشیدن شراب اگر در خدمت شاهان و بزرگانی،چه بسا به تو احتیاج می افتد و تو در مستی باشی و از چشم او می افتی و پست می شوی و در علاج خودت به خطا میروی و امکان تدارک اصلاح آنرا دیگر هم نداری. پس اگر آن را برای نفس خود مصرف کنی، فقط به مقداری که نیاز به آن داری در حفظ سلامتی یا دفع بیماریی از آن مصرف کن.