کتاب ادب الطبیب – باب 14) در نوار بعضی اطبا
به درستی که بزرگ ترین آفات طبیب و بیمار، بد فهمیدن بیمار و پرستارش است اگر عدهای از مردم کم سواد
باشند در حال سلامتی و نمی فهمند که مخاطب خود چه میگوید و به آنچه آنها را اشارت می دهد بر نمی
گردند، پس در حال بیماریی حالشان چگونه است؟
بر طبیب واجب است قبل از آنکه برای بیمار مشورت کند باید از عقل و فهم طرف با خبر باشد و تحصیلات و
عمل پرستار که جهت خدمت بیمار مسئول است چگونه است. چون به عقل و درایت آنها اطمینان یافت، آنگاه به
داروها و تدابیر طبی خود اشاره کند ولی اگر به سلامتی آنها اطمینان یافت، باید از آنها امساک کنند وگرنه در
اسماء داروها اشتباه میکنند و در مقادیر و اصطلاح غذا و داروی بیماری اشتباه می کنند و نیز در وقت مصرف
دارو و به این وسیله بیمار هلاک می شود و تهمت متوجه طبیب میشود و بدگویی از او آغاز میشود.
مثل کسی که بذر بسیار نیکو را در زمینه سنگلاخی و بد بکارد، تا بذرش هلاک و خستگی او ضایع میشود و ما
این معنا را ذکر کردیم و این گفته در گفتار بقراط که به یک طبیب فرضی امر می کرده، بود، مگر آنکه به
صورت خلاصه گفت که چه چیز شایسته است. که طبیب انجام دهد از مشورتی که طبق قوانینی که بقراط
ترسیم کرده بود، لازم است و بر آنچه که بیمار از امور نافعه در علاج بی نصیب می ماند و این در علاج بیمار کافی
نیست و با قوانین صدق نمیکند.
برای شما لازم است بر آن عملی که لازم است کوتاهی نکنی گر چه بیمار و  این گفته بقراط است که گفت:
او به آنچه ما  بیمار به هرکس آنجا حاضر است  و شکی نیست در گفته او که گفت: اطرافیان او نباشند
گفتیم اشاره می کند و اگر این مشورت که بقراط به آن اشاره می کند، نادیده گرفته شود بسیاری از کسانی که
در حرفه پزشکی هستند چه از روی جهل و نادانی و چه از روی غفلت و ترفندهایی برای کسب درآمد می سازند
و برای بهرهمندی از مردم مکرو ترفند خود را توجیه میکنند و در ترک این راه پادشاهان آنها را کمک می کند
و کسانی هستند که مصلحت مردم برایش مدنظر باشد و آن را از انواع خطاهای تباه کننده به سمت نیکی و
حسن خیر بیاورد.
پس آنها هنگامی در این صنعت گرانقدری که صلاح و مصلحت مردم سلامتی جسم جامعه اش برای او مهم است
کوتاهی کنند، حیله و ترفند، گسترش می یابد برای نا اهلانش و در نتیجه به دلیل آنکه در درون این صنعت
فساد و نابسامانی بود به وجود آمده است، عنایت و توجه به فساد در این حرفه کم میشود. از جمله آنچه که از
ما مشورت اطباء بدون بحث و بدون قانون های مصنوعی ما شاهد آن بودیم از هر طبقه از مردم بودند.
از جمله عادت بیشتر مردم آن است که: با شیشه آبی برای طبیب می برند نزدیک خادم منزلش چه کودک یا
پیرزن یا نوکر عجمی باشد می دهند و هدف آنها از این کار آن است که به طبیب بفهماند که بیمار هرچه نیاز
دارد (ما در خدمتیم). بدون شرکت طبیب ممکن نیست که به چیزی اشاره کند یا همه حالات بیمار را بفهمد و
این مطلب به من شعر نیست. هرکس می فهمد که کودک یا پیرزن یا نوکر عجمی هر که باشد طبیب به شیشه
نمی نگرد و به غلامش امر میکند که آن را به فرستاده برگرداند و اگر کسی باز ایستاد، سکه نقره را از او بگیرد،
به خدا قسم، بیشتر این اطباء را اگر کسی از آنان بپرسد چه کسی از علائم این آبی که دیدی یادت داده و یا به
چه چیز آن را وصف کرده ای؟ جوابی قانع کننده ندارند و نه جواب دندان شکنی تا آن که جوابی برای آن از
کسی به دست آورند تا آنکه نقره را از دست ندهند و یا از عقاب سرزنشگر نترسند و کسی که آنها را ملامت
نکند، بنابراین آنها همیشه کسل هستند و به آسانی در کار سستی و کوتاهی می کنند. آنها نه کتاب میخوانند و
نه در علم گشت و گذاری و نه کسی از آنها از صنعت طب چیزی می پرسند و نه در مساله ای بحث می کنند یا
در امر دارو و غیره جستجو می کنند.
اما هر وقت از کسب درآمد فارغ شدند، مشغول به نوشیدن قدح های شراب و بازی با شطرنج و امثال آن
میشوند و هرگاه امر بر طبق آنچه که ما حکایت کردیم اطباء به فهم کم از مشاوره خودشان شادمان هستند و
به کمی به تحصیل خود شادند. اما اگر برای یکی از آنها یک امر از بیماری ها پیش آمد یا امری در مورد علائم
بیماری های یا در دارویی مناظرهای درگرفت یا بعضی از امور طبی، از کلامش میگریزند و میکوشند که در
جمع این مناظره نباشند تا جهل آنها نزد عامه آشکار نشود و اثرشان بر مردم در میان بقیه به افتضاح نکشد و
چگونه این اثر با از تکتک مناظره کنندگان فرار نکنند در حالی که آنها به مردمی خدمت میکنند که خطای
آنها را نمی دانند و نه صورت صواب و خطاهای آن ها را و آن مردم معتقدند که این اطباء حاذق ترین افراد در
طب هستند و سبب این اعتقاد جهل آنها است و کمی انتقاد از آنها و آنها خود را متولی این مردم میدانند و
بیشتر به خانه هایشان برمیگردند و بیشتر آنها دارو را بدون ثمن میگیرند و این اطباء برای آنها فاضل هستند و
فکر نمیکنند که آنها این ها را دو بیماری شان به هلاکت می اندازند.
و چگونه به این جهل از سوء عقل و بحث این مردم ادب نمیشوند و از امور دنیا چیزی نمی شناسد مگر به
کسب درآمد توسط شغل خود و مشغولیت فکرشان به انواع حیله ها جهت جمع بیشتر درهم ها و چوب به خانه
بر گردند بازیچه و خواب و این رسم طول عمرشان است.
آیا از این چنین افرادی علما و ادبا خارج می شود آیا منزلت اینان جز چهار پایانی است با همان طبائع حیوانات
به صورت ظاهر اطباء چیزی دیگری است.
و به تحقیق روزی پیرمردی حدود 1۵ ساله یا بیشتر در حالی که من برای بیمارم میخواستم غذا ببرم با یک
کاسه غذای بیمار که به عیادت بیمار بروم و او جلو قصاب ایستاده بود که او گوسفند چاق پیری ذبح کرده بود به
آیا این خواستم؟  گفت: برای چه این سوال را می کنی؟ گفتم  آیا از این گوشت میگیری؟ من گفتم:
آیا تو به من می برای آبگوشت بیمار صالح است که من از آن بخرم با تعجب به او نگاه کردم پس به من گفت
نگاهم به تو از تعجب از تو است، تو پیرمردی و بیش از 1۵ سال داری، « : گفتم » ؟ نگری و جواب را نمیدهی
ولی نمی دانی که مزوره را با گوشت درست نمی کنند و اگر گوشت در آن باشد. خوب است، آیا جایز است از
این گوشت داخل مزوره کنم، من از تو تعجب نمی کنم بلکه از تدبیری که تو برای بیمار داری تعجب دارم مثل
این حکایت نیست برایم اتفاق افتاد در بازار حلب، یک بیمار اسهال داشت و به او اشاره کردم که مزوره نیرباج
)که همان آش با دانه انار و کشمش به هویج با اضافه کردن گوشت و مرغ( به بیمار دهند چون فردا آمدم از
ماندن همان حال شکایت کرد، پس بوی امر کردم که همان غذا را به عینه برگردانند و مزوره را گرفتم و قسم
چون « : گفت » به چه سبب آن را برنمی گردانید « : میخورم که آنها آن را به من برنگردانده بودند، با آنها گفتم
بگو ببینم چگونه « : و دانستم که خوب آن را به عمل نیاورده اند و خوب پخته نشده گفتم » آن غذا پاک نیست
چه ضرری به تو « : گفتم »؟ آیا می بینی که آن مزوره را خوب درست نکردم « : گفت » ؟ آن را عمل آوردی
کشمش را کوبیدم، دانه انار و بقیه را در آب ریختم و بر « : گفت » ؟ میرسد اگر به من بگویی چگونه آن را پختی
آش نهادم و بعد نان را خرد کردم با پیاز خرد شده و نمک در آن ریختم و این کشمش ها و دانه ها در انار روی
خرده های نان خودنمایی می کنند، بعد آب داغ روی آن ریختم به هم زدم و به او خوراندم، دوستدارم برایم
…» غذای دیگری غیر از این مزوره وصف کنی که منی بر درست کردن آن صبر می کنم
روزی از مرضی « با طبیب خود که به وی موسی میگفتند حکایت کرد که » رقه « روزی یکی از افراد فاضل در
که در خود یافته بود نزد طبیب شکایت برد، پس او را دستور دادند که او ادرار خود را نگه دارد و او را خشک
ای ابوعمر نزد من بیا و به دهانم کمک « : بیاورند، سحرگاه و ناگهان صدای فریادی از درب بلند شد که میگفت
به غلامش که به شتاب و من و عدهای بیرون شتافتیم و غلامش نیز بیرون آمد و او آلت خود را « : بعد گفت » کن
او به من گفته آب « : مرد گفت » ؟ ای مرد این چه وضعی است « : گرفته بود و زار میزد، موسی طبیب بوی گفت
چون ادرار کرد و » ای فلانی، بول کن « : طبیب گفت » خود را حبس کن از سه روز پیش و من دارم می میرم
نمی « : ای فلانی در ظرف ادرار کن و ادرار خود را نگه دار و این چنین نکن مرد گفت « : راحت شد، به گفت
چون فردا شد آب خود را در کوزه سفالی ریخته بود. » دانستم فردا تو بیا
با این مقدار فهم آیا جایز است برای طبیب که کار خود را در امور دارو و تدبیر به دیگران بسپارد.
و از این که ذکر کردم عجیب تر آنکه دربارۀیهود بن ابی الشایا طبیب اتفاه افتاده، زنی که از ادرار خود را در
ظرفی برایش آورد، طبیب نگریست و به آنچه در آن وقت دیده بود اشاره کرد، زن آنها را دور ریخت و بعد ظرف
این آن آب نیست و اشاره به آنچه « : زن گفت » ؟ آیا این را دیدی « : دیگر آورد و امر او را منکر شد، طبیب گفت
ای آقای من، امر مرا « : که دیده بود کرد، کمی منتظر ماند و ظرف را برگرداند و همه امور را انکار کرد بعد گفت
انکار نکن جماعتی از همسایه های من بالای سرمان هستند، چون بدانند که می خواهم که نزد پزشک بروم،
پارچه ردایشان را برایم می آورند و چون حامله نشدهام، همۀ آن آبها را در این شیشه جمع کرده ام و بعد در
« 🙂 چون طبیب این مطلب را شنید گفت ) به آنان که حاضر بودند » ظرف ریخته ام می خواهم تو آن را ببینی
مرا ملامت می کنید اگر از هر چیزی که نزدم میآیند و ممانعت میکنم و شاید آن را به سبب بخل یا تأسف من
» بدانید آیا جایز است برای طبیب با این وضع که دیدید آن را ببیند و چیزی نگوید
چه چیزی « : از نوادر دیگر آنکه در بغداد، مردی نزد طبیب آمد و شکایت کرد که او تهوع گرفته طبیب پرسید
طبیب از کیف خود سرمه و میله درآورد و خواست آن را سرمه کند، » نان سوخته « : مرگ گفت » ؟ خورده ای
» هدفم آن است که چشم تو را معالجه کنم « : طبیب گفت »؟ ای مرد نفع سرمه برای تهوع چیست « : مرد گفت
اگر آن طوری است که تو میگویی چگونه نان سوخته را « : طبیب گفت » چشم من درست است « : مرد گفت
.» دیدی و خوردی
از اطراف آنچه در اطباء با مردم نادان روی داده با کثرت آنان و امتناع از شمارش آنها، حکایت است که فرد
برای او یک نوشیدنی « : گفت » مردی در موصل از افراد ثروتمند به طبیبی که با او بود « : مطمئنی برایم گفت
پخته طبی صالح است و برایش در یک ظرف در بسته ببرید و جلو او گذارید تا نیمه شب آن را بنوشد بعد از
بعد آن را به کنیزک وی داد که در طاقچه خانه ای که او می » نوشیدن تکان نخورد بلکه روی فرش خود بخوابد
چون او برخاست مشغول کاری شد و فراموش از آن بنوشد و » خوابد، بنهد، تا نیمه شب برخیزد و از دارو بخورد
برگشت و خوابید صبح که شد فکر کرد از آن نوشیده، چون روز شد و اتفاقی نیفتاد، روی به طبیب کرد و گفت:
و طبیب قسم » تو در ساخت شربت کوناهی کردی « : و به او عتاب کرد و گفت » شربت طبی شما کاری نکرد «
می خورد که او کوتاهی نکرده و به غلام ظرفی داد که دارو را در آن تکان دهد چون ظرف قبلی را آورد دید
و این » فراموش کردی بنوشی چون همانگونه که برای آورده « : شربت همانگونه دست نخورده است طبیب گفت
قصه دلالت بر کمی تحصیل بیمار می کند و بر طبیب واجب است که پرهیز کند و خود را از این مردم دور نگه
دارد. پس لازم است که به این مثالها مؤدب شوی ای طبیب عاقل