کتاب ادب الطبیب – باب دوم
گفتاری در قوای جسم و افعال آن
برطبیب واجب است که به قوای جسم معرفت پیدا کند چون کارهای حیوان جهت جسم خود به این قوا و سلامتی آنها بستگی دارد.
هرگاه این قوا فاسد شدند عقل نیز فاسد می شود. از جمله چشم برای دیدن، بینی برای بو کردن، دهان برای مزه و شنیدن با گوش و سایر اعضاء بدن جهت حفظ لمس است جهت هر عضوی امکان ندارد کاری کند جز به قوه مخصوص به خود آن عضو و خدای بزرگ برای آن عضو نیرویی قرار داده و آلاتی برای عمل در آن عضو نهاده
هر عمل طبیعی یا حیوانی یا نفسانی،قوه لازمه خود را میخواهد تا از راه هایی که صلاح آن قوه است به کار رود و این نیروها با همدیگر مخالطه نمی شوند بلکه از اصل نیروی مخصوص آن عضو آن می رسد.
قدما بیان کرده اند که معادن این نیروها سه جا است 1)مغز 2) قلب 3) کبد
در مغز سر چشمه نیروی نفسانیه و در قلب سرچشمه نیروی حیوانیه و در کبد سرچشمه نیروی شهوت نیز بیان کرده اند که جسم خود به خود قوی است اگر این نیرو به اعضاء برود طبق اصول معتدل خود هم از نظر کیفی هم کمی بدون شک ایرادی ایجاد نمی گردد و نیز گفتهاند هر عضوی از اعضای بدن دارای قوای صحیح است که آن قوای مختص آن عضو است ولی اگر از نظر کمیت یا کیفیت از اعتدال خارج شد گویند، آن قوای غیر معتدل است وجه شناخت اعتدال قوه و سلامتی آن ،آن است که بدانی نیروی هر عضوی از اعضا باعث فعل آن عضو به تنهایی می شود پس اگر بفهمی که کارهای آن حیله ای در کوتاهی آن نیست و یا فسادی ندارد، استدلال کن به اینکه نیروی آن جسم سالم است و اگر کوتاهی دیدی یا فسادی، پس فساد قوه آنرا در کوتاهی عمل آن اندام در نظرگیر .
و نباید قانع شوی که فقط اجناس این قوای سه گانه را بدانی که ما ذکر کردیم بدون آنکه اجناسی که زیرمجموعه این اجناس اصلی هستند بدانی.
بدان که نیروی طبیعی چهار گونه است:
1)نیروی جاذبه2) نیروی ماسکه 3)نیروی هاضمه 4)نیروی دافعه.
نیروی حیوانیه نیرویی است که برای آن نبض و تنفس است نیروی نفسانیه دارای نیروی پنجگانه 1)حس2)تخیل3)تمیز4)ذکر5)قوای محرکه سرد
بعد از اینکه انواع این قوا را فهمیدی با فصول آن و خواص آن و برای هر عضوی جداگانه، در آن هنگام امر نیروی بدنی تو متقن و استوار شده و به این طریق در حفظ آن در جسم باید بکوشی و برای هر عضوی جداگانه و در اصلاح فساد هر کدام جداگانه بکوشی و در زیاد کردن آنچه که کم شده یا کم کردن آن نیرویی که زیاد شده و این امور در طب ضروری است. و طبیب مجبور است که بداند قوای هر عضوی کی و چگونه کار می کند تا بتواند هر نیرویی را در وقت خودش به کار گیرد.
نیروی مولد عمل تولید را برای همه چیز تولید شده کم نمی کند تا آن کار تمام و کمال شود، بعد به کار دیگری می پردازد.
مثال این در فصل مولد به شکل جنین است اگر پسر باشد در سی روز و اگر دختر باشد در چهل روز انجام می گیرد، بعد تمسک به تولید می کند از فعلش و شروع به تولید اعضاء بدن می کند مثل تربیت اعضاء انسان تا آخر جوانی که آن ۳۵ ساله است پس اگر از آن خوب استفاده شده کارش دائمی است تا زمانی که موجود متولد باشد و حیوان زنده باشد.
اختلاف دندانها نیز علمی است که بر هر طبیبی لازم است. پس هر دندانی در حال سلامتی تدبیری دارد و در مرض تدبیر دیگر. اگر مزاج طبیعی خاص هر دندان را ندانی، نمیتوانی غذای موافق آن را تجویز کنی و نه نوشیدنی آن را و نه اشیایی که در حفظ سلامتی آن ها اثر دارد و اگر این را ندانی نمیدانی که مواردی که باعث دفع مرض آن است چگونه باشد باید بدانی که جنین از خون و منی درست شده و این دو هر دو تر هستند و جنین از انعقاد آن دو و امتزاج این دو از هم مثل شیر تغذیه می کند. در طرف مقابل سن کودکان، سن پیرمرد ها است، چون آنها بدنشان خشک است و تمام اعضاء آنها در پیری در کمال خشکی قرار گرفته و متوسط این دو طرف یعنی کودکی و پیری سن جوانی است و این سن وسط مزاج هاست یعنی از کودکی خشک تر و از پیری نرم تر و تری بیشتر دارد و این حال اختلاف دندانها در رطوبت و خشکی است .اما اختلاف آنها در حرارت و سردی را طبیب تبیین می کند و آن غیر از آنچه است که ما در اینجا ذکر کردیم.
دندان کودک گرمند به خاطر نزدیکی زمان آنها به مبدا وجودی که از خون است و گرم و سن پیری سرد است به خاطر دوری از این مبدأ پس خاموش شدن حرارت بدن پیران و استیلاء سردی بر آنها باعث سرعت گرفتن درد هایشان می شود که قبلاً نداشته اند. بنابراین بدنهای آنها به سرعت قبول بیماری های سردی روی می آورد واگر بدن های آنها را لمس کنید، سردی آنها را حس میکنید ولی در سن جوانی که در حرارت آنها در بین مردم اختلافی نیست، اما برای فهم بهتر این مطالب به کتاب مزاج جالینوس یا آخر کتاب بقراط مراجعه کنید چون جالینوس گفته:« نیروی حرارت در دندان های کودک و جوان هر دو یکی است آنکه میزان حرارت آنها در مقدار فرق می کند، چون حرارت کودکی از نظر مقدار بیشتر از حرارت جوانی است و حرارت جوانی از نظر مقدار کمتر و کیفیت آن کمتر است.»
و گفته اند:« در سن کودکی گرم و تر است که مشابه مزاج خون و هوا و فصل بهار است. در سن جوانی گرم و خشک است مثل مزاج صفرا و آتش در فصل تابستان است. در سن کهولت سرد و تر است مثل بلغم و آب و فصل زمستان و در سن پیری سرد و خشک است مثل سودا و زمین و پاییز.»