کتاب ادب الطبیب – باب دوم

گفتاری در طبیعت بدن

اما امر شناخته طبایع بدن یک امر واجبی است که طبیب از روی ضرورت باید بشناسد چون اگر قصد طبیب حفظ سلامتی او باشد یا معالجه مرض  و یا حفظ سلامتی، راهی نیست جز به شناخت مزاج کل بدن یا شناخت مشابه مزاج بدن و این اسم طبیعت بدن از بقراط است و نزد سایر اطبا برای جسم مشترکی است که بر مزاج بدن آن طور که ما گفتیم قرار داده می‌شود.

و نیز بر شکل قوۀ مدبره برای کارهای آن اطلاق می شود و مقصود در اسم طبیعی اشاره به همان مزاجی است که مختص به بدن است.

پس  بر طبیب لازم است که مزاج بدن را بشناسد تا سلامتی او را بتواند حفظ کند چون چنین شد شناخت انواع مزاج ها و حصول این مباحث و تمیز هر جنس و خواص آن و فصولی که آن را از بقیه جدا می کند باید با اصرار پیدا کنی .

پس هر طبیبی شناخت این قوانین را نخواهد بداند و قوانین صنعت طب را نشناسد باعث بیماریی افراد سالم و کشتن بیماران می‌شود و هر کس خود را مودب کند و روشن کند با آنچه از عقل و شرع واجب کرده و مصلحت نفوس مردم را دوست داشته باشد، باید نفس خود را به اصرار و التماس در گرفتن این اصول و قوانین وا دارد و تا این علم و ادب را نداشته باشد، نمی توان به او اسم طبیب را نهاد و بدون شناخت راه هایی که در این باب گفتیم.

انواع مزاج ها 9 گانه

یک گونه مزاج نرمال و هشت گونه مزاج که خارج از اعتدال هستند.

این هشت از مزاج خارج از اعتدال چهار نوع مفرده و 4 نوع مرکبه است مثل گرمی و سردی و تری و خشکی و گرم و تر، گرم خشک، سرد و تر، سرد و خشک طبیب غنی نمی شود از آنکه این را بدون آنکه طبایع بدن را بداند، بفهمد و وسط آنها طبع معتدل است در دو طرف این طبع معتدل مزاج های سالم و مریض است تا جایی که نهایتی از فساد برای آنها نیابی، و باید بدانی که برای هر نوع این طبقات علائمی است که برآن مزاج دلالت می‌کند مثل علائمی که جهت مزاج گرم گفته شده یا مزاج سرد(100↓)  گرچه آنها بر یک چیز واحد دلالت میکنند اما در حقیقت بر اشیای زیادی دلالت دارند چون گرچه این دلالت بر نوع مزاج گرم تنها دلالت دارد اما به زیادی با کمی یا شدت آن و ضعف آن و تغییرات زبان و نیز بر مزاج های افراد به طور کلی نیز دلالت دارد.

ونیز علائم مزاج گرم و خشک یکی داشتن سینه گشاد و نبض قوی، نفس شجاع و بدن پر عضله مفاصل محکم و نزدیک به هم ، پوست سیاه یا گندمگون و موی سیاه و پر پشت و پیه اندک و بدن لاغر ضد این  علائم طبع بدن سرد و تر است  همان طور که در مزاج گرم و خشک با سرد و تر در شدت و ضعف درجه زیاد است علائم نیز زیاد است و با این علائم در مزاج هشتگانه بالا درجه‌بندی زیاد است بعضی شدید و بعضی دیگر قابل قیاس نیست که طبیب با پیدا کردن آنها مزاج اشخاص را که سلامتی آنها را میخواهد حفظ کند در می یابد و بر این گفتار ما هدفمان آوردن علائم طبع نیست بلکه مثالی بود و تشبیه برای عاقلان طب، پس کسانی که در این رشته فاضل هستند خود از کتب مختلف علائم را کامل می‌کنند.

و در این باب به همین اکتفا کردیم و به هدف خود برمی گردیم گوئیم:

« چون از ذکر جملات امور طبیعی فارغ شدیم که در ذکر مصالح بدن مورد نیاز ما بود و ضروری برای طبیب جهت اصلاح بدن، همان‌طور که هدف اول مادر تأدیب طبیب بود و اصلاح اخلاق او  و ما این امور را در مصالح بدن گفتیم و برای آن بابی جدا آوردیم که باب اول بود .

هدف ما در این باب دوم ذکر مصالح بدن بود و همانطور که در اولین باب گفتیم طبیب در شناخت اعضاء بدن و مراتب آن کوتاهی و نادانی نمی کند و طبیبانی هستند که خادم نفس ناطقه انسان هستند و عده ای از آنها با این آلات خلق نشده و خادم طبیب انسانی هستند و چون طبیب برای مردم از همه چیز بیشتر بوی نیاز است، لازم است اول طبیب نفس خود را مودب کند قبل از آغاز به طبابت.

برای این خاطر ضرورت میبینم که تدابیر اعضاء قانونی باشد که دارای زیرکی لطیفی و قریحه پاکی دارد که همۀ بدن به کار رود. و ما مجبور نیستیم که در این راهی که این قانون ضرورت دارد برای هر کدام مثالی آوریم و ما فقط مغز را مثال آوردیم و آنچه واجب بود گفتیم و از امور طبیعی که برای بقا فرد لازم بود گفتیم و آنکه کدام اصلح است باید اختیار کنیم،  برشمردیم و هدف ما  از این گفتگو  تنبیه پزشک برآنچه باید یاد گیرد، است و چون آن تمام شد برای تو ای پزشک لازم است که از مغز به  سایر اعضای شریفه یعنی قلب و کبد برگردیم و بقیه اعضاء نافع در بقا مثل تنفس و گوارش و عضو عضو بدن چه بزرگ و چه کوچک(102↓) تا آنچه که برای این امور طبیعی  بدن اصلح است انتخاب کنیم یعنی هوا و سکون و حرکت و خوردنی و آشامیدنی و استفراغ و احتقان و خواب و بیداری و امراض نفسانی و سرزمین ها و اعمال و عادات بدنی و نیروی بدنی و سن و طبیعت بدن و برای هر واحد جداگانه توضیح می‌دهیم که چقدر از نظر کمی و کیفی موافق بدن است  و از نظر زمان و مکان چقدر؟

پس هر انسانی به این امر محتاجِ است هم  در حالت مرض و سلامتی تا زمانی که زنده است و این برای اهل طب یک فضیلت است و  بهترین مردم آنانی هستند که به نظر اطباء پیروی کنند، اطبایی که نافع ترین دستورات را برمی گزینند و آنها را اجرا نمی‌کنند جز مجبور به استفاده از آن باشند برای بقاء بیمار یا نوع و مثال استعمال برای بقاء شخص از خوردنی ها و آشامیدنی ها و این امور طبیعی است که قبلا آنها را شرح دادیم  به درستی که شخص فاضل تا احتیاج شدید به غذا نکند آن را نمی خورد و آن هم در وقت موافق و مقدار کافی و نیز نوشیدنی و سایر اعمال حرکت و سکون و خواب و بیداری و آنچه انجام آن برای طبع وی سازگار باشد به اندازه و به موقع، چون فضیلت در این امور بر حسب کسب لذت از آن ها بر حسب حاجت و به آن انجام می‌شود.

و از بدترین و زشت ترین  امور آن است که مثل چهارپایان این امور را بر حسب حاجت فرد با آن انجام ندهند بلکه آنچه نفس خود بخواهد و حتی بیش از حاجت خود در این امور طبیعی غوطه ور شوند.

و زشت تر از این کسی است که برای وصول به این امور بالاتر از طاقت خود جهد کند (و پس انداز کند) مثل کسانی که معجون و جوشانده هایی می گیرند به مقدار زیاد جهت تقویت جماع که این برای انسان کشنده است و نزد عقلا این کاری زشت است.

طبیب مدعی به این تدبیر خاص و عام سمج ترین و بدترین آدم ها است پس ای دوست کمک کن بر طبع خودت که بر سر عقل و تدبیر باشی و بر فهمیدن کمی بصیرتت به منافعت با خواندن کتب گذشتگان و فهمیدن گفته های آنها تا عملت زیاد شود و بر عمل محمود برخیزی و با علم عمل کنی; عملی صالح با خیر زیاد.

و من میبینم که آن صواب است بعد از این جملات که می گویم، جملاتی که از وصایای آنهایی که طبیب را بر اصلاح اعضای بدن برمی‌انگیزند و با آن باقی اعضاء را اصلاح می‌کنند با این وصف سیرۀ طبیبی را تبعیت کن که چگونه باشد و چگونه تدابیر جسم خود را مرتب کند تا روز بروز در طول زندگی موفق تر باشد.