کتاب ادب الطبیب – باب دوم

گفتاری در اعراض نفسانیه

برطبیب واجب است که بداند اعراض نفسانیه چیست؟ چند نوع هر کدام از چه به وجود می آید؟ و اگر آن را نداند نمی تواند حالت طبیعی را حفظ کندو آنچه طبیعی نیست را دفع کند.

قبل از اینها واجب است که بدانید برای انسان نیروی تمیز و تفکر وجود دارد و نیروی دیگری که باعث غضب و گرمی شود و نیروی سومی که اشتها آور است و به لذت اشتیاق دارد و این سه نیرو باعث تمام شدن حرکات و افعال انسانی می‌شود و قدما به آن نیروی نفسانیه می‌گفتند و برای آنها اخلاق و عوارض نفسانیه است و انواع این اجناس سه گانه از قوای نفس است.

لازم است که بدانی که قدما در گفته خود عارض منظورشان چیست؟

جالینوس آن را شرح داده و روشن کرده و لازم است که از قول او حکایت کنم جالینوس گفته:« تا زمانی که نفس انسان بر حالت خود باقی است آن حالت را سکون و سکوت گویند،چون حالت او تغییر یافت، ما فکر می کنیم این تغییر حرکت آن نفس است و چون حرکت آن از نفس متحرک ایجاد می‌شود و از آن قبلاً نبوده حرکت آرام و سنگینی که از نفس متحرک قبلی ایجاد می‌شود و حرکتی که آرام که از قبل به آن عارض شده بود مثال آن است:

اگر چیزی را بگیری و از جایی به جای دیگر ببری، آن را حرکت دست فعلی گویند برای همین است که حرکت چیزی عارضی است که به آن چیز رسیده و این را حکم فعل و عارضی در حرکات مکان گویند اما در تغییر،هرگاه در بدن انسان از آتش یا آفتاب گرم شد، گرم شدن بدن عارضی است و گرما با فعل چیزی است که گرم کننده است مثل آفتاب پس خدای بزرگ جهت مصلحت بدن انسان از این قواخلق فرموده و از افعالشان مقداری که برای آن فرد طبیعی است و آنچه که کمترآن یا زیاد تر از آن باشد آن غیر طبیعی است.بنابراین مقدار طبیعی آن قوا است و مقدار غیرطبیعی آن مرضی است و چون در نفس بهیمه که در انسان است، زیادش به نفس ناطقه انسانی ضرر می زند بخصوص شهوات آن به خاطر لذت اخیری که به انسان دست می دهد لازم است که لذت در وقت محدوده و اندازه معتدل و کم دنبالش رفت و بیش از آن مقدار باعث بیماریی و ضرر به بدن می شود برای همین است که نفس عاقله جلوگیری کننده این فساد است و محدود کننده آن در وقت و مقدار، پس لازم است که بدانی عمل هر نفس در هر نفر را بدون کمک از دونفس دیگری نفس ناطقه کارش به طور انفرادی به وجود اشیا و اختلاف آنها است مثال این مورد:« اگر شما دوقول شنیدید، شما از اختلاف این دو قولی  می ایستی و می اندیشی و بعد حق را از باطل می شناسی، اما کار آن با کمک به غیر آنها آن است چون دیدی نفس شهوانی افراط می‌کند در بعضی حرکات خود و با نفس قضبیه همدست می شود(که این خصلت حیوانی است) برای همین نفس قوی و سخت حمله ور می شود و اگر آن دو نباشند، نیرویی با ثقل وجود ندارد برای انسان.

جالینوس گفته:« به درستی که این نفس یعنی غضبیه جوهره آن حرارت غریزی است و جوهره این نیرو که انسان را بر صبر قوی می کند و ثبات در اعمال یک حرارت غریزی است که قوی تر است و در انسان اگر سرد شود باعث سکون و کسالت و ضعف می شود. برای همین است که حرارت باعث نشاط و حرکت و نیروی کار انسانی می شوی و نیروی جوانی و اثر شراب، انسان را به حرکت و نیرو وا می دارد و پیری و داروهای سرد ایجاد کسالت و ضعف می آورد و طول زمان باعث ابطال کارها و حرکات میشود.»

پس اجازه بده که اعتدال نفس ناطقه که پاک کننده است و مشتاق به کارهای زیبا و نیکو است اگر از اعتدال خارج شد آنطور که جالینوس گفته بر ضد اینها میشود جالینوس گفته:« اگر نفس ناطقه، خنک و کودن شود، فهم و حفظ او کم می‌شود و اشتیاق او به کارهای نیکو کم می‌شود و هر دو نفس حیوانی دیگر فرد قوی میشوند و مهار آنها سخت می‌شود و امکان تعادل از بین میرود.

پس نیاز است که نفس ناطقه دوست دار زیبایی و مشتاق به حق و عارف به همه اختلالات و اشیاء(قوی شود) چون اگر نفس غضبیه قوی شود، مهارها پاره می گردد و نفس شهوانیه که نفس نباتیه وضعیت است، دیگر برای نفس ناطقه در بند نمی‌شود. و همانطور که افلاطون گفته آن شبیه درندگان مضر است.» و باز گفت:« اگر کسی نیازمند به نفس نباتی ضعیف شد که ادب نیافته، آن باعث منع کارهای نفس ناطقه می‌شود(82) و اگر این نفس های تابع مزاج بدن قوی شوند باعث عارضه افعال و اخلاق آنها می شود از اعراضی که بدن را تغییر می‌دهد و آن را از امر محمود و اعتدال خارج می کنند. »

و نیز کسی که دلالت می کند بر عارض شدن حزن و اندوه و فزع بروی یا کسی که شراب نوشیده یا کسی که مزاج او تغییر یافته، با این اسباب و علل از اعتدال خارج شده و از حالتی که در سلامت و سکون نفش داشته بیرون آمده پس بر طبیب شایسته است که اجناس مزاج ها و انواع آن را بشناسد تا مزاج آن بیمار را بشناسد که هدفش حفظ اخلاق نیکو و تقویت نفس او است یا می خواهد از امر نیکو که خارج شده او را برگرداند، پس باید زیاد تفقد کند به آنچه که به نفس وی عارض شده از مزاج های بدن و عارضه ای که بر قوای نفسانی بوی رسیده. پس اگر از مردمی است که در طبع وی حیا است و حالا در نفس و مزاج وی مقداری کم از حیا وجود دارد.

و من در گفته‌ام طبع را استثنا کردم چون ادب طبع را تغییر می‌دهد، پس اگر بخواهی در طبع انسان چگونه است و کدام به اخلاق و نفس وی اعراض شده، پس او را امتحان کن به آنچه که ادب نشده و نفس او به فضایل و علوم اصلاح نشده مثل کودکان، چون اگر این اعراض را در آن دیدی و اخلاق و عادات محموده ای که بوی برنمی گردد و با ادب هم نمی گیرد، پس. آن خاصیت فقط در طبع است.

همانطور که جالینوس وصف کرده این اخلاق در کودکان دیده می‌شود و لازم است که با الفاظ او حکایت کرد و در مشاهده آن(83) با آن ذهن کودکانه بررسی شود جالینوس گفته:« چه بسا کودکانی که اصلاً دروغ نمی گویند و بعضی راست نمی گویند بعضی حیا نمی کنند و بعضی زیاده حیا می کنند بعضی ترسو و بعضی جری، عده ای بخشنده و بعضی بخیل،بعضی ظلم و غضب را دوست دارند و عده ای عدالت را و عده ای رحم کننده و دلسوزه کودکان کتک خورده عده ای عاشق دعوا و ضرب و جرح هستند.»

واجب است بر طبیب که خلق طبیعی را بشناسد و فرق آن را  با خلق تأدیبی بداند با امتحان حالات نفوس و اعراض آنها.

مگر نه خلقی که با ادب اصلاح می‌شود و عادات نیکو را با خلق طبیعی مخلوط می کند، همانطور که هر صحبتی احیا و فاضلان باعث کسب فضائل و اصلاح نفس میشود، هم صحبتی با اشرار و عادات مذموم باعث فساد اخلاقی زیادی از مردم می شود و باعث به طبع آنها می شود.

در بین آنچه از این جملات گفتیم عرض ما از نوشته او روشن شد. جالینوس در کتاب قوای طبیعیه این را بیان کرده و در کتاب آراء بقراط و افلاطون و در کتاب اخلاق النفس گفته: «قوای نفس تابع مزاج است و اصول آن بر افعال نفس و اخلاق آن و سایر اعراضات آن است.» و بیان کرده: این قوای سه گانه که توسط قدما زیاد و ذکر شده بعضی نفس ناطقه و حیوانیه و نباتیه برای هم کدام مسکن و محلی مخصوص برای افعال آن است.

محل نفس ناطقه مغز است و محل نفس حیوانیه قلب و محل نفس نباتیه کبد است

و بدون شک با سلامتی این اعضاء باعث سلامتی این نفوس و افعال آنها می‌شود و با مرض این اعضا باعث فساد این نفوس میشود پس واجب است به آنچه قبلاً گفتیم که طبیب حالات این اعضاء را بداند اگر شناخت اعراض نفسانیه را بخواهد.

چون کلام ما دراعراض نفسانیه به اینجا رسید، یکی از امور طبیعی که ما شمردیم حالات هوا است و حرکت و سکون و خوردنی و آشامیدنی و دفع احتقان و خواب و بیداری و اعراض نفسانیه و سرزمین و اعمال آن و بقیه آنچه ما ذکر کردیم و گفتیم که این امور طبیعی ضروریه در سلامتی بدن موثرند و نیز در سلامتی تک تک اعضاء و در این طریق مثال آوردیم.

و کسی که صنعت طب را یاد می‌گیرد، میبیند چگونه طبیب با اینها در حفظ سلامتی نفع می برد یعنی یاد میدهد و مثال ما در مغز اشرف اعضاء بدن است و در هر جایی به آن چه ذکر کردیم قولی در مورد این امور طبیعی، جملاتی گفتیم جهت یادگیری دانشجویان و تذکر علما و خداوند با وجود خود کمک کننده باشد.