کتاب ادب الطبیب

مقدمه:

ما این کتاب را از نسخ خطی کتاب ادیب الطبیب در کتابخانه تونس به شمارۀ f44(8462)  ونیز از روی نسخ خطی تاریخ علوم عربی اسلامی در دانشگاه فرانکفورت آلمان به شمارۀ مجلد ۱۸ که از روی آنها عکس گرفتیم و با کتب خود مطابقت دادیم و نیز کتاب ادب طبیب  کتابخانه سلیمیه ترکیه که در چاپخانه ارناست کلیت آلمان به زیور طبع آراسته شده به شمارۀ 1658 تطابق کردیم ناشر کتاب آن را بنام «ادب الطبیب» به اسم مؤلف اسحاق بن علی الرهاوی در سال ۱۴۰۵ با ۱۹۸۵ میلادی چاپ کرده است.

اول کتاب به نام ادب شروع شده چه کلمه ای است که شامل اختصاصات زیادی دارد و اشاره به اخلاقیات مهم پزشک در تعلیم و قضا و غیره دارد.

گرچه این نام اشاره دارد به ابن اصبیعه که رهاوی در خلال کتاب دیگر به ان اشاره کرده، چهار کتابی که از وی  از بین رفته و در عالم اثری از آن نیست و در این کتاب در 8 مکان از ابن ابی اصبیعه (و کتاب عیون الاخبار فی طبقات الانباء) یاد کرده و با آنها استفاده کرده است[1].

بعد از دو صفحه اول کتاب که مقدمه است، بیست باب  کتاب شروع می شود که شامل ۲۲۴ صفحه  است .کتاب شامل صفحات طبقه در 12*17 سانتی و هر صفحه حاوی 17 سطر نوشته و باب ها که پشت سر هم آمده و چون تمام می شود بدون آنکه در صفحه جدیدی باب بعدی را شروع کند دنبال همان با ب قبلی با خط درشت تر باب بعدی شروع میشود.

خط نویسنده کتاب،خط عادی عربی است بدون حاشیه و زیبایی خطاطی معروف همانطور که کتب خطی اخیر نوشته شده است.

در صفحه اول آن عنوان واضح کوتاهی به چشم می‌خورد و نوشته کتاب ادب الطبیب و بالای سر آن عبارت «وقف دارالشفاء» به چشم می‌خورد و زیر آن عدد ۱۱۰ و بعد نوشته تصنیف اسحاق بن علی الیهودی خبیری الرهاوی، معروف به اسحاق بن علی رهاوی نوشته شده است.

این کتاب را آقای محمد بن محمد بن محمد القوصونی  در سال  959 ه، حوالی آخر قرن 16 میلادی وقف کرده و زیر آن یک اسم با حروف لاتین غیر مفهوم نوشته که فقط کلمه selimiya آن قابل خواندن بود و آخر کتاب با خط رفیع نوشته: « با نگاه و استفاده از این کتاب آداب، واقف ان فقیرترین بنده به لطف خدا و عطف رحمت او حسن قاسم» است و او در خدمت و فقرای ضعیف در بیمارستان مذکور در سال 979  هجری مشغول به کار بوده و در آخر کتاب در صفحه ۲۲۳ می‌یابیم نوشته:

« این کتاب به کمک و لطف خدا و حسن توفیقات و حمد بیکران خداوندی تمام شد و من این کتاب را نوشتم تا انشاالله با نظر رحمت الهی و غفران پروردگار قرار گیرد:

کاتب عبدالله بن المکین در صفحۀ بعد ۲۲۴ نوشته: « عبدالله بن عبدالسلام بن ربیع اسرائیلی الاوی که خدا از او در گذرد و بر وی ترحم کند در مدت ۲۰ روز در ساعات مختلف روز آن را نوشت و در شب جمعه دوم ماه شعبان سال 748 هجری (1367 میلادی) به انتها رسید. اما در جای دیگر کتاب نوشته این کتاب را بعد از خواندن در تاریخ میانه شوال ۸۴۶ هجری نوشته شد». بین اول و آخر این کتاب بیست باب است با نقص در اول آن که اثر زیادی در کتاب ندارد ولی در آخر باب ۱۷ و یا شاید اول باب 20 این نقص بیشتر به چشم می‌خورد.

این کتاب خطی پر از عیب های نحوی و صرفی و نقطه گذاری و انداختن همزه آخر کلمه و مخلوط کردن کلمات تا جایی که به معنی جمله ضرر می زند و غلط های املایی که در آن بود مثل «مع ما» بجای «معما» و ما در تصحیح این کتاب به رفع این خطاها کوشش بسیار کردیم و این کتاب را بدون هرگونه خطایی ترتیب دادیم.

زندگی نامه:  اسحاق بن علی الرهاوی

1)رهاوی در زمان ابوبکر محمد بن زکریای رازی که  جالینوس غرب بود و او با ابن ابی اصبیعه زندگی و اعمال و گفته هایش را عرضه کرد و بعد ادارۀ بیمارستان ری و عضدی بغداد را برعهده داشت.

و در این مدت شهرت و از شرق تا غرب زیاد شد و رازی حدود ۲۲۵ کتاب تألیف کرد. او در سال ۹۳۲ میلادی ۲۷۰ تا ۳۲۹ هجری بود، درگذشت.

در بین کتب رازی، کتاب اخلاق و طبیب است که ما آن را با ادب الطبیب رهاوی مقایسه کرده ایم جهت انطباق و اطلاع خوانندگان تا برتری هر کدام را بدانند. در آن کتاب از اخلاق طبیب علیرغم شهرت رازی  و بزرگی شأن او نسبت به رهاوی چیزی زیادی دیده نمی شود.

2) رهاوی معاصر اسحاق بن حنین و اسحاق بن سلیمان اسرائیلی که از پزشکان قیروان بودند، هست و کتاب ادب الطبیب تنها کتاب رهاوی است که مانده و بقیه کتب از بین رفته و ما از دقت دقیق تولد و مرگ این نویسنده مطلع نیستیم مگر آن که مورخین گفته اند « وی در خلال قرن سوم هجری زندگی می کرده» که این هم از زبان خود نویسنده در لابلای کتاب خود با اشاره به اخبار بغداد از زبان یوحنا بن ماسویه وبختیشوع بن جبرئیل گفته: «عیسی بن  ماسویه طبیب از یوحنا بن ماسویه حکایت کرده که چنین و چنان…» و گفته: « دیدم بختیشوع بن جبرئیل را که معطل بود و امیرالمومنین متوکل عباسی او را برگرداند و …….»

بختیشوع در سال ۲۵۶ هجری(862 میلادی) فوت کرد که معاصر پزشک حنین بن اسحاق عبادی (متوفی 260ه) اما تاریخ وفات یوحنا بن ماسویه به قرن سوم هجری برمی‌گردد و نتیجه میگیریم که رهاوی بعد سال‌های ۲۸۸ ه (900 میلادی)زندگی می کرده، چون از کارهای حنین و ثابت اطلاع داشته، آنجا که گفته: « یونانیون جزء این راه را که مسلمانان رفته اند، رفته اند و حنین و اسحاق بن ثابت هم از آنان بود» و شاید انتشار کتاب او و آنچه که در آن آورده امتحانی برای کسانی که شغل طبابت را برمی‌گزیند بوده و خلیفه عباسی این امتحان را از طبیب های آن دوره از سال 319 هجری رسم کرده که بعد از موفق شدن در این امتحان این کتاب  می توانستند به شغل پزشکی بروند:

عصر او : الرهاوی در زمان خلافت عباسی می زیسته همانطور که گذشت دولت عباسی از 132هجری تا ۱۶۸ هجری(785 میلادی) که با تاسیس خلافت عباسی  توسط سفاح . ابی جعفر منصور و بعد از او مهدی و هادی بودند و بعد از عصر ذهبی بود که در سال 168 تا 232 هجری در زمان هارون و امین و مامون و معتصم بوده و بعد از این زمان ضعف خلفای عباسی شروع شد و اندلس از خلافت عباسی و بعد دولت های شمال آفریقا مثل تونس و لیبی و بعد دولت فاطمی ها در مصر ظاهر شدند و از خلافت یک پارچه عباسی جدا شدند.

خلفای عباسی از پزشکان بختیشوع را که در قرن سوم هجری می زیستند؛ می‌شناختند و بعضی طبیبان دیگر را که در کتاب عیون الاخبار و طبقات الاطباء  از ابن ابی اصبیعه آمده، اما رهاوی از آن کسانی که دربار خلافت خدمت می کردند ؛نبود و در بغداد نماند؛ بلکه در شمال سوریه و حلب و رقه که در آن زمان این مناطق از قدیم طب خود را از سریانی ها می آموختند، گذراند…

شهرالرها که امروزه به نام [urfa] خوانده می شود و در آن زمان مهد علوم بود، مکان تولد او بود. در قدیم این شهر به نام آدما شناخته می‌شد و از زمان قرن ششم قبل از میلاد و از زمان بابلی‌ها و آشوری‌ها وجود داشته. اسکندر مقدونی در سفر خود به ایران در آن شهر وارد شد و اسب خود را در آنجا خواباند و تأسیس مملکت الرها (135 قبل از میلاد مسیح) را اعلان کرد و نام الرها این شهر از قیبله اورهی از تیره الاباجره است که بر این شهر نام گذاشتند.

این شهر اکنون جز کشور سوریه است و سلسلۀ عربی الابجریه که از اعراب شمال جزیره العرب بودند حکومت خود را در آنجا تاسیس کردند و از گروه‌های رومانی و فارسی و هلینی تحت تاثیر قرار گرفتند.

در سال ۶۴ قبل از میلاد رومی ها  وارد سوریه شدند. اما نزاع بین فارسها و رومیها مدت ها باقی ماند و مرتب پادشاهان فارس و روم بر آنها تا سال ۲۶۰ میلادی حکومت می کردند. مسیحیان در شهر الرها منتشر شدند تا جایی که آنها گفتند این شهر مقدسه است ؛چون آنرا اولین شهر مسیحی در دنیا در سال ۲۰۰ میلادی می شناختند در سال ۶۳۸ میلادی یا ۱۶ هجری این شهر توسط مسلمانان فتح شد و در سال 490 هجری یا 1097 میلادی در راه فتح قدس، صلیبیون سرزمین رها را گرفتند می گفتند که آن رهایی یافته و این اسم پسر پادشاه روم است .

و بعد انطاکیه و بعد قدس و طرابلس را در سال 495 هجری گرفتند. اما مسلمین شهر رها را در سال ۵۳۹ توسط ترکان زنگین پس گرفتند و تحت امپراتوری عثمانی درآمد از سال ۹۲۲ هجری (1517 میلادی) اسم آنرا urfa نهادند و آن در منطقه انافول در جنوب شرقی ترکیه قرار گرفته است.

شهر حلب:

این شهر که در شمال غربی سوریه نزدیک ترکیه و تاسیس این شهر در تاریخ معروف است که در سال 12200 سال قبل از میلاد بوده و آن اولین شهر در جهان در حسب اعلام یونسکو است، بعد از ان شهر اریجا ۱۶۰۰ سال قبل از میلاد و دمشق به 3000 سال قبل می رسد.

بانی شهر حلب پادشاه آشوری به نام بلو کوش موصلی بود و در آنجا آرامی ها و عبرانی ها ساکن بودند و دولت بزرگ یمحاص در سال 1200 قبل از میلاد حکومت می کرده و حاکمان آن ۲۰ پادشاه بود که یکی از آنها به نام اوغریت بوده.

حمورابی پادشاه بابل با جنگی آن را تابع خود کرد و به آن پادشاهی حثیه می گفتند: مصری ها در دو هزار سال قبل از میلاد و آنجا رسیدند و این باعث اتصال پادشاهی مصر و لشکر آنها در حلب در ۱۴۹۰ قبل از میلاد شد و فرعون امر به نوشتن اسم حلب وایلا بر سر در یکی از معابد در مدینه طیبه کرد.

حلب یکی از مراکز عبادت مقدسه شد و تا قرن9 قبل از میلاد جز امپراتوری اشوری بود بعد توسط حکومت بابل دوم سقوط و بعد امپراتوری فارس در آن سلطه یافت.

در سال 333 قبل از میلاد، اسکندر بر آن مستولی شد و تا قرن‌ها سلطه رومی ها باقی ماند و بعد فارسها بر آن سلطه یافتند در سال ۱۵ هجری(637 میلادی) خالدبن ولید وارد حلب شد و در دوران اسلامی گفتار سریانی آنها به عربی تبدیل شد.

و با ظهور حمدانی ها مثل سیف الدوله اوج شهرت آن شد؛ مقاومت رومی ها در قرن دوم میلادی سال ۳۵۳ هجری با محاصره و تخریب آن شهر را به نکبت کشاندند اما سیف الدوله بناهای آنها را اعاده کرد و مجدد عظمت آن را به وی برگرداند.

بعد از او قرن‌ها هرج و مرج و تباهی ایجاد شد و بعد فاطمیون و ترکهای سلاجقه بر آن حاکم شدند و بعد از آن حملات صلیبیون در سال 1108 شروع و هرج و مرج را عمادالدین و پسرش نورالدین الزنکی پایان دادند.

بعد از زلزله سال ۱1۳۸ میلادی نورالدین بر حلب حکومت را ادامه دادند و عمران آن را زیاد و از نظر علمی و نمو به صورت تنها خودنمایی کرد.

بعد از  او صلاح الدین ایوبی در آن مدارسی و بیمارستان‌های ایجاد کرد.

مغول ها بعد از صلاح الدین به آنجا حمله و آن را تخریب کردند و در طی چند قرن مخروبه ماند تا سال ۱۴۰۰ میلادی به دست تیمور لنگ از دست مغول ها آزاد وآباد شد.

در عهد عثمانی سلطان سلیم اول سرزمین عربی و عثمانی که از نظر اقتصادی مهم بود؛ در این منطقه ایجاد کرد و آن نقطه اتصال شرق و غرب از نظر اقتصادی شد در آن شهر کارخانجات بزرگ ساخته، حریر و ادویه جات و مواد طبی و صنایع گرانبها ایجاد شد ؛اما بعد از فروپاشی عثمانی، استعمار فرانسه آمد تا سال 1936 که سوریه مستقل شد و شهرهای آن به وحدت درآمد.

رقه:

شهری در شمال سوریه، در شرق فرات و با فاصله ۱۶۰ کیلومتری حلب.

رقه در ۲۴۴ تا 242 قبل از میلاد مسیح تاسیس شد که به آن کالینوکس می گفتند چون موسس ان سلوقس رومی بود .

مسلمانان در سال 18 هجری آن را فتح کردند در خلافت عمر و آنرا بنام رقه نام دادند ( اسم تمام سرزمین هایی که به سوی دشت باز می شد رقه می‌گفتند).

تمام خلفای عباسی به خصوص هارون آن شهررا به عنوان سربازخانه بغداد قرار می‌دادند و به خاطر خوش آب و هوایی و کنار رود فرات بودن آن در تابستان حرارت آن لطیف و کم و در زمستان دمای معتدل داشت زمین‌های آن حاصلخیز بود و زراعت آن کمک بغداد بود.

آنجا مرکز علمی و تجمع استادان زبده بود و برای سریانی ها مرکزی بود برای ترجمه هر علمی از سریانی به عربی؛ مشهورترین این مترجمان، بولس اسقف رقه بود .گروه عمران در عهد عباسی بود و ابوجعفر منصور سنگ بنای آن را گذاشت و آن شهری بود که در رقه ادغام شد، اما در زمان مغول ها خراب شد و از بین رفت.

در این محیط علمی و استادی این سه شهر، اسحاق رهاوی می زیست و با طب به ممارست داشت و او محیط به عالم مصر و علوم فارسی و رومی و یونانی و علوم بین النهرین داشت.

تحقیقات خطی قدیمی:

نزد ما کتاب خطی قدیمی جز این کتب جهت مقابله وجود نداشت: که به شرح زیر بود:

  • تحقیق اول دکتر کمال سامرایی و دکتر داوود سلمان علی در سال ۱۹۹۲ چاپ دارالفنون بغداد. در این کتاب به بحث کنندگان در مقدمه گفته اند که آنها اعتماد به نسخه کتاب فوادسزکین در سال ۱۹۸۵ کرده اند و نیز نسخه انگلیسی که توسط مارتین لیفی martin levy ترجمه شده به خصوص فصل های ۱۷ و ۲۰ آن و بلاخره این دو فصل بدون نقص درآمد و نیز به نسخه استانبول کرده‌اند که خطا است و آن نسخه سلیمیه است.

در بررسی تحقیقی این کتاب خلل زیادی از اشتباهات تحریری و دقت در تایپ وجود دارد و آن طور که نویسندگان خود گفته اند برای ما خواندن بعضی کلمات بسیار سخت بود و ما آنها را  بین دو پرانتز قرار دادیم که اشاره باشد که نتوانستیم آن را بخوانیم و همانطور که بعضی عبارات را که معنی آنها را نمی فهمیم و نمی‌توانستیم آنها را حذف کنیم بین دو پرانتز قرار دادیم. در عمل در هر صفحه خطاهای زیاد داشت

1) اثبات کلمه همانطور که در نسخه خطی آمده که به طور اشتباه نحوی یا ترکیبی یارسمی بود مثل صفحه ۲۷ که گفته «فالنفس غیرماتیته»و صفحه ۲۸ گفته«…. فی هذا الکتاب صفه اراضی نضره» به جای کلمه اراض و در صفحه ۲۶ کلمه «الردیه» بجای «الردیئه» آمده

2) عدم ثبت معنی درطی سیاق و اثبات مال مثلاً صفحه۲۲ آمده«و تحصیل لمایربه» بجای «لمآربه»

3) عدم تثبیت کلمه در بسیاری موارد با جابجایی نقطه ها مثلاً صفحه۲۵ آمده«ثم کل نوع من هذا من (….) و خواصه المتومه» که کلمه‌ای که افتاده فضوله بوده و به جای «الادویه» کلمه «ادله» آورده و معنی را به هم ریخته

4) گاهی در ترکیب کلمه اشتباه آورده مثل «کل ما » بجای «کلما» و اختلاف آن در ترکیب این معنا که کلمه کل اسمی است برای همۀ اشیا برای استغراق ولی کلما دلالت بر ظرفیت می آید یعنی  در هر مرتبه

5) وجود کلمه که در خطوط آمده با معنای جمله تناسبی ندارد همانطور که در صفحه ۲۴ آمده «فهم ینحتون المحرمات و یستحیون المحضورات» بجای «فهم ینتهکون المحرمات»

6) حفظ صیغه صرفیه که تناسب با متن ندارد بدون اصلاح آن اشاره به کیفیت ورود آن به متن مثلاً ادون در صفحه ۱۴۵ اشتباه خطای عدد و تاویل حروف دارد مثل صفحه ۱۵۱ که گفته «ولکن ما علیک البشری» که بهتر بود بگوید: « ولکن لی علیک البشری»

7)  سقوط یک تکه از جمله که محققان با آن توجهی نکرده اند در صفحه ۱۵۲ آمده « و گفتند که در این وقت ماسویه ابویوحنا وارد شد و جبرئیل با هارون الرشید بود»

و در این تحقیق در هر صفحه خواننده بین تحقیق ما و آن به بسیاری خطاهای آنها پی می برند که در اینجا گفتن طولانی آن فایده ندارد.

  • کتاب تحقیق دوم دکتر مریزن سعید بن مریزن عسیری چاپ اول 1412 هجری (1992 میلادی) انتشارات ملک فیصل،مرکز تحقیقات اسلامی در این تحقیق تلاش آنها محفوظ است مگر آنکه نویسنده اشاره به تحقیق قبلی نکرده و شاید از علم یکدیگر بی خبر بودند، اما با وجود تلاش زیاد در این تحقیق خطاهای زیادی یافت می شود، گرچه از کتاب اول کمتر بود و بیش از ۴۰۰ خطا ما پیدا کردیم، علیرغم آن که نخواستیم همه خطا های علمی آن را بیاوریم و این عدد جزو خطاهای کوچکی بود که ما در جدول خطا نیاوردیم.

پس هدف این مثل نیست که میگوید: « بخس الناس اشیا هم» چون ما از آن اخلاقیاتی را که نداریم همه زحمات را با دیده خسیسی و دقت بنگرند و عیب بیابیم»چه خوب گفته ابن وردی در این دو بیت شعر: « علم را درک کنید و اهل آن را در امان نگه دارید از ظلمی که از بزرگواران بوی می رسد، به درستی که اندازه علم را کسی می شناسد که در چشمانش از تحصیل و کسب علم آن را آسان بگیرد». «»ادرکوا العلم و صونوا اهله- عن ظلوم حاد عن تبجیله».«انما یعرف قدر العلم من_ سهرت عیناه فی تحصیله»

و ما این گفته را از دست ندهیم که این تحقیق دوم به حواشی مفیدی که دارد، امتیاز دارد و آن اشاره به اطلاع وسیع آنها از گفته‌های طبیبان عرب دارد و اشاره آنها به مراجع مفید برای بحث دارد اما علیرغم این امتیاز جستجوی زیاد و طولانی به کتب خطی افراد غیر در طب عربی و طب نبوی در غیر سیاق خودشان است با وارد کردن اسماء یونانی و تکرار آن در کتب اصولی متداوله مثل کتاب ابن ابی اصبیعه یا ابن ندیم مثلاً هر کتاب آنچه از ابن ابی اصبیعه گفته از بقراط نقل قول کرده که در کتاب ادب طبیب قبلی به ابن ابی اصبیعه نسبت داده شده و ما در این کتاب در حواشی مطالبی می خوانیم که در متن کتاب در همان صفحه نیست.

[1]در قصه جبرییل بامتوکل عباسی3)ص215در قصه ابی قریشبا خیز رانو مهدی عباسی4)ص225در قصه اسراییل بن زکریاطیفوری5)ص234قصه یوحنا بن ماسویه6)ص241قصه ابراهیم بن ایوب ابریش7)ص242قصه ماسویه ابو یوحنا8)ص246سیره یوحنا بن ماسویه (در8جایی که رهاویی اشاره کرده اول ص191 از عیسی بن ماسویه حکایت کرده در قصه رشید با جبریل بن بختیشوع دوم درص207