کتاب ادب الطبیب – باب12) در شرف صنعت طب
در اینجا درباره شرف طب می گوییم و بلندی مرتبه آن را بر سایر رشته ها و شغل ها و اهل عقل و ادب را بر
تهیه آن و آماده سازی آن بر میانگیزیم. در تبعیت از امر های آن و دوری از آنچه که او نهی کرده، ترتیبی می
دهیم و مردم را بر میانگیزیم که اهل این علم شریف شمارند که به خاطر شرف این علم و فضائل آن این اطاعت
از طبیب واجب است.
من گویم: به درستی که بقیه شغل ها و صنعت ها ذکرشان تمامی ندارد و به انتهای نمیرسند مگر بعد از آنکه
علم به آن داشته باشند، پس اگر علم به نفس ناطقه پیدا کردی، آنگاه نفس، خود علم به بدن را کامل می کند.
)اگر سالم باشد از سلامتی ادامه یابد( برای همین است که طب شریفترین صنعت ها است و علم به آن بالاترین
علوم است و وسایلی که با آن شغل و صنایع با آن استخراج میشوند دو دسته اند: 1) قیاسی 2)تجربی
اما در اصول طب هر کدام از اینها بدون جمع آوری آن دو غیر ممکن است. آن طور که گفتیم: من اول شخص ازمخلوقات خدایم که نیاز به غذای خلق شده ام در حالی که غذا را از دارو نمی شناسم و آن هر دو از گیاه ند،
پس چون از یکی از آنها به عنوان غذا بخورم و ندانم چه بود، اگر حسی به آن نداشته و عقلی که به علم این امور
باشد، نداشته باشم، در نتیجه جهت حس تمیز نکند، باعث هلاکت وی میشود.
پس بیایید اصول طب را بدانیم و به طریقه استدلال و قیاس اما زیر مجموعه این اصول بدون شک باید استخراج
شود از دو طریق که دومی جهت استخراج آن شناخته شده، اگر گوینده ای گوید: خدایا صبر و پیش بینی به
عنوان داروی بیماری ها شناخته شده و تدبیر و علاج شفاهی بیماریی است و این اصول را حفظ کردیم مثل آنچه از شریانی که در پشت دست است قصد کن که بین سبابه و « : جالینوس حکایت کرده از آنچه دیده که میگوید: انگشت میانی است تا نه بیماری که تو پیدا کرده ای، بهبود یابی و این بیماریی که پیدا کرده ای، درمانش معلوم » باشد، پس چون آن رگ را قصدکردید، از آن مرض بهبود می یابی
ما اینجا گوئیم: آنچه که ما در امر اشیا گفتیم از جهت صبر و بردباری بود اما گوئیم همۀ آن از اصول طب است
» که هدف ما بود و آن یکی از اسباب برتری این رشته است و طبق گفته جالینوس در تفسیر کتاب بقراط است
صنعت طب تعلیمی است از جانب خدای بزرگ که به عنوان بشر هدیه شد و ما آنچه می « : و من (مؤلف) گویم
گوییم در این باره در اول کتاب خود و امری که ما آن را گفتیم بنام طب الهی نامیده می شود چون به کشف
حقیقت نامیده می شود یا خودش آن را کشف میکند و چگونه مستحق این نام شریف نباشد با آنکه او شبیه
کارهای خدای عزوجل است، آن دم که یاد می دهی که خالق که نام آن مقدس است، جواد و کریم و رحیم و
شفادهنده و بخشنده سلامتی به افراد و حافظ آن ها و شفا دهنده بیماری ها و به لطف او کافی است و او به
حقیقت قادر به قدرت تامه بر حفظ سلامتی افراد و شفادهنده بیماریها است.
و طبیب، هدفش جلب سلامتی و در نهایت به دست آوردن صحت فرد است و بر این هدف قادر نیست جز با
رشته طب که هدف این شغل است و این از جانب خدای تعالی موهبتی است و طبیب هدفش جلب سلامتی
برای خواص خلق خداست با کارهایی که می تواند و حکمتی که از آن کمک می گیرد.
بنابراین واجب است بر هر عاقلی که قدر نفس خود را بداند و اثر سلامتی بر بدنش را بداند و اینکه شرف صنعت
الهی طب را بر بدن و اخلاق خود بشناسد، چون اخلاق نفس تابع مزاج بدن است. آنچه که باعث آشکاری شرافت
طب می شود این است که آنچه مردم ثمره میبرند از منافعی که با آنها می رسد به قدر فهم آنها است. اولین
نفعی که به آنها میرسد و آنها می فهمند اقرار به توحید خدای باری تعالی و معرفت پروردگار است و علو قدرت
او و حسن عنایت او به همه خلق و این با تامل در ترکیب موارد مرکبه و مزاج آنها با سایر جامدات محسوس
براساس اختلاف انواع آنها و حیوانات با انواع متباین آنها است.
بعد یکی یکی انواع حیوانات و نوع انسان را باید تامل کرد که معرفت و شناخت ذات او و تامل در مزاج او و
اشکال و مقادیر و وضع و اتصال و انفصال و کارهای هر عضو بدن موجب شناخت حکمت بیشتر باری تعالی می
شود و قدرت و حکمت خدای واحد بیشتر آشکار می شود و می فهمد که او را نیکوترین فرد عاقل است.
فایده دوم آن این است که آن کمک بزرگی در قیام به شرایع دینی و علمی می کند چون سلامتی بدن باعث
امکان کسب علم برای بشر و عمل به دانسته ها مثل نماز و روزه و غیره می کند و طبق همین استدلال پیامبر
که این نشان دهنده شرف طب نزد قدما بوده و نفع آن » علم دو گونه است علم بدن و علم دین « : (ص) فرمود
در علم ادیان که چگونه با آن شروع کنیم نفع سوم این که آن باعث جذب لذات آن و نفع بردن برای مردم
میشود و لذت آن موقتی نیست بلکه لذتی دائمی است و مالی که از آن به دست می آید، نافع و ذکری که اذان
می گویند زیبا و ثواب آن بی انتها است.
پس این شغل برتری آن به نزدیکی خدا و رضای او است و رسیدن به دنیا و نعم الهی است. آیا نمی بینی از عقلا
که به طب و شرف آن اقرار می کنند و اهل مذاهب مختلف بر درستی آن اجتماع می کنند و هم متفق القولند
بر نفع آن گرچه با لغات و زبان های مختلف در سرزمین های دور از هم هستند و پادشاهان این طوائف و روسا و
علما این ملت ها یا طبقه متوسط و عامه آنها اقرار به حاجت به طب دارند و مضطر به استفاده از آن هستند و
این شغل را بزرگ و شریف می شمرند و چگونه به نفع آن اقرار نکنند در حالیکه فضلا و متقدمین به آن نیاز
دارند به خصوص در روزهای گرم و روزهایی که از بیماریی ترس دارند و آنان که به بیماریی کوتاه یا دراز مدت،
در سلامتی و خطر گرفتار شده اند. و چگونه مردم به طبیب حاذق اعجاب نکنند و شغل او احترام نگذارند، چون
میبینند آنچه گفته شده و آنچه بر حذر داشته اند، اتفاق افتاده و به آنچه باید بشود، آنها را خبر کرده اند.
مثل آنچه که جالینوس به لغلوتن فیلسوف از تب ربع گفته که به وی اطبا دیگر قبل از رسیدن دریاها داده اند و
» این از گفته های خیر تو نبود بلکه علم غیب نبوت بود » : آنها از حکم او تعجب کردند و گفتند
و نیز داستان آن کنیزک که عاشق شده و طبیب نبض اورا گرفت و از حال او خبرش کرد و این حکایت های
آورده به هرکس دوست دارد به آن مراجعه » نوادر تفد موالمعرفه « زیادی است که جالینوس در مقاله جدا به نام کند.
ای امیرالمومنین، من از 50 سال پیش دم خور « : و نیز از جبرئیل طبیب مأمون حکایت شده که روزی گفت
تو نزد ملوک « : و مأمون او را تحسین کرد و گفت » پادشاهان و قضاه بوده ام، چگونه به غیر من روی می آوری
خدمت کرده ای و آنها اسرار خود را نزد پزشک خود کشف کرده اند اما نزد مردان و دیگر نگفته اند پس به این
فلسفه که آن مقوی نفوس »: دلیل و مشابه آن شغل طب بر همۀ شغل ها شرف دارد همانطور که کسی گفت
فلسفه در عمرم به خاطر موضوع آن شریف بود جز آن که تو «: من به او گفتم » است از طب شریف تر است
نمی توانی که از طب نفوس مردم خارج شوی، پس هرگاه همۀ فلاسفه طبیب بودند آنگاه همۀ طبیب فاضل
فیلسوف می شدند چون فیلسوف قادر به اصطلاح غیر از نفس نیست اما طبیب فاضل قادر به اصلاح نفس و بدن
است، اجازه ده که آنچه مستحق آن است برایش گویم که آن کارش شبیه کار خدای تعالی است بر حسب طاقتش» و آنچه در این باب گفتیم کفایت می کند.